به خانه عروسک خوش اومدین
امیدوارم لحظات عروسکی خوبی رو
اینجا داشته باشین
لطفا لوگوی وبلاگم رو در وبتون بزارید
<a href="royadoll.loxblog.com"><img src="http://www.8pic.ir/images/48079006440709088670.gif" border="0" alt="doll-house" /></a>
بای بای
یک احساس بدی دارم ؛ امتحانات داره به اینترنت رفتنم لطمه میزنه …
به همین خاطر دیر به دیر آپ میکنم
زیبایی بازیگر ها رو باور نکنید - همش به خاطر گریمه...
به تو که فکر میکنم
بغض می آید
اشک می آید
دلتنگی می آید
به تو که فکر می کنم مهمانی عجیبی به راه می افتد !
به این وبلاگ سر بزنید :
و هر سفارشی که دلتون خواست بدید
هر کدی که برای زیبا سازی وبلاگتون میخواین
توش پیدا میکنین
مطمئن باشید پشیمون نمیشید...
آشنا شد … دوست شد …
مهر شد … گرم شد …
عشق شد … یار شد … تار شد …
بد شد … رد شد … سرد شد
غم شد … بغض شد … اشک شد …
آه شد … دور شد … گم شد …
تمام شد ، تمام شد
دستهایم را محکمتر بگیر
من هنوز هم نمیخواهم
تو را
به دست خاطرات بسپارم
این آرامش ظاهرم
گمراهت نکند...
در درون خانه بر دوشم
از آش روزگار چنان دهانم سوخت
که از ترس
آب یخ را هم فوت میکنم
باب اسفنجی به پاتریک گفت من زشتم به هیچ دردی نمیخورم
پاتریک جواب داد : چرا بدرد میخوری باعث میشی بقیه نسبت به
خودشون حس بهتری داشته باشن...
به سلامتی دلی که هزار بار شکست ولی هنوز شکستن را بلد نیست
دختر كنار پنجره تنها نشست و گفت
اي دختر بهار حسد مي برم به تو
عطر و گل و ترانه و سر مستي ترا
با هر چه طالبي بخدا مي خرم ز تو
بر شاخ نوجوان درختي شكوفه اي
با ناز ميگشود دو چشمان بسته را
ميشست كاكلي به لب آب تقره فام
آن بالهاي نازك زيباي خسته را
خورشيد خنده كرد و ز امواج خنده اش
بر چهر روز روشني دلكشي دويد
موجي سبك خزيد و نسيمي به گوش او
رازي سرود و موج بنرمي از او رميد
خنديد باغبان كه سرانجام شد بهار
ديگر شكوفه كرده درختي كه كاشتم
دختر شنيد و گفت چه حاصل از اين بهار
اي بس بهارها كه بهاري نداشتم
خورشيد تشنه كام در آن سوي آسمان
گويي ميان مجمري از خون نشسته بود
مي رفت روز و خيره در انديشه اي غريب
دختر كنار پنجره محزون نشسته بود
خدایا آلودگی آدم ها از حد گذشته ...
زمین را تعطیل نمیکنی ؟